احضار روح


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 328
:: باردید دیروز : 31
:: بازدید هفته : 359
:: بازدید ماه : 470
:: بازدید سال : 74932
:: بازدید کلی : 233153

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

احضار روح
جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 17:54 | بازدید : 819 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

آیا تاكنون نام (وی‌یا) یا تخته احضار روح را شنیده‌اید؟ تخته و یا كاغذی كه روی آن حروف الفبا نوشته شده است و بعضی از انسان‌ها از طریق آن با ارواح صحبت و آنها را احضار می‌‌كنند. حرف و حدیث‌ها درباره (تخته وی‌یا) بسیار است. بعضی‌ها اصلا قدرت این تخته را واقعی نمی‌‌دانند و به آن اعتقادی ندارند ولی بعضی‌ها معتقدند (وی‌یا) واقعا می‌‌تواند روح را به محل مورد‌نظر بكشاند و انسان به واقع قادر است با ارواح ارتباط برقرار و حتی از آنها اطلاعات بگیرد.

(وی‌یا) از دو كلمه (وی) كه به زبان فرانسه به معنای (بله) است و (یا) كه در زبان آلمانی به همین معنا می‌‌باشد، گرفته شده است. وجه تسمیه این وسیله به این خاطر است كه روح اغلب با اشاره به كلمه (بله) یا (خیر) كه روی این تخته نوشته شده است، به احضار كننده پاسخ می‌‌دهد. نظریه‌ها درباره تخته (وی‌یا) متفاوت است. برخی می‌‌گویند این وسیله بی‌‌نهایت خطرناك است و می‌‌تواند مدخلی برای ورود ارواح خبیث و ماندگار شدن آنها در خانه ما شود. دسته دیگر از مردم معتقدند (وی‌یا) تنها زمانی خطرناك می‌‌شود كه افراد بی‌‌تجربه و بی‌‌اطلاع با آن به احضار روح بپردازند و (مدیوم)‌های مجرب می‌‌توانند از این وسیله استفاده‌های خوبی ببرند و بالاخره دسته سوم می‌‌گویند (وی‌یا) هیچ خطری ندارد و ضرری نیز به كسی
نمی‌‌رساند. ولی كدام دسته درست می‌‌گویند. واقعیت این است كه شصت و پنج درصد كسانی كه از این وسیله استفاده كرده‌اند از كار خود پشیمان هستند. تقریبا تمام رهبران مذهبی دنیا با هر دین و مذهبی شدیدا مخالف احضار روح و به ویژه استفاده (وی‌یا) هستند و بسیاری از محققین مسائل ماوراءالطبیعه نیز تخته وی‌یا را وسیله‌ای خطرناك می‌‌دانند كه مردم باید به شدت از آن اجتناب كنند. (براد استینجر) یكی از سرشناس‌ترین نویسندگان موضوعات متافیزیكی موكدا اظهار می‌‌دارد كه كسی نباید از تخته (وی‌یا) استفاده كند و یا حتی آن را در خانه خود نگه دارد. او در مقاله‌ای تحت عنوان (مادران! نگذارید فرزندانتان با وی‌یا بازی كنند.) از دختر هفده ساله‌ای سخن به میان می‌‌آورد كه كار با (وی‌یا) عواقب تلخی برایش به همراه داشت. او می‌‌نویسد: (دخترك فكر می‌‌كرد می‌‌داند چطور با این وسیله با ارواح ارتباط برقرار كند ولی متاسفانه اعتقاد مقدس مذهبی را برای حفاظت در برابر تاثیرات شوم آن فراموش كرده بود.)
(دیل كاكزمارك) موسس سازمان تحقیقات مربوط به روح می‌‌گوید: (قویا توصیه می‌كنم كه از وی‌یا استفاده نكنید.) و در مقاله (وی‌یا اسباب‌بازی نیست) اظهار می‌دارد كه در اغلب مواقع ارواحی كه از طریق وی‌یا با انسان‌ها ارتباط برقرار می‌كنند، ارواح خبیث و گناهكار هستند.
(هانس هانرر) یكی از محترم‌ترین و معروف‌ترین محققان مسائل ماوراءالطبیعه در كتاب خود تحت عنوان (تخته وی یا؛ دریچه‌ای به سوی مكنونات) نسبت به استفاده از وی‌یا هشدار می‌دهد و می‌نویسد: (به آن دسته از كسانی كه می‌خواهند تخته وی‌یا را به خانه ببرند و به احضار روح بپردازند، نصیحت می‌كنم در تصمیم خود تجدیدنظر كنند، زیرا همیشه این امكان وجود دارد (هر چند اندك) كه شخص احضاركننده آماتور در حقیقت یك مدیوم باشد و خود از این موضوع اطلاع نداشته باشد. در این صورت این تخته، وسیله ساده‌ای بر احضار واقعی روح می‌شود. روحی كه بعدها تمام شخصیت آن مدیوم را در دست می‌گیرد و در شرایط خاصی در جسم او حلول می‌كند و در این هنگام هیچ كنترلی در دست خود آن مدیوم نیست و هر اتفاقی امكان‌پذیر است.)
بسیار بوده‌اند كسانی كه وی‌یا را به شوخی گرفتند و به تجارب تلخ و شومی دست یافتند. یكی از این افراد می‌گفت: (فكر نمی‌كنم كسی به اندازه من از وحشتناك بودن وی‌یا اطلاع داشته باشد. مدت‌ها پیش وقتی من سیزده ساله بودم، تجربه تلخی از آن داشتم. خلاصه بگویم من با خود شیطان روبه‌رو شدم.) و فرد دیگری می‌گفت: (هیچ تردیدی ندارم كه تخته وی‌یا یك دریچه باز به دنیای ارواح است. باید بگویم روحی كه ما با وی‌یا احضار كردیم به جسم مادر دوستم رفت. واقعا وحشتناك بود.)

تجربه عجیب
یك روز دوست همكارم (لورا) از من خواست همراهش به فروشگاه و دفتر یك فالگیر بروم. من هم كه تا آن زمان به چنین جایی نرفته بودم قبول كردم و با اتومبیل او به راه افتادیم. وقتی به فروشگاه رسیدیم لورا داخل دفتر رفت تا در خصوص مسائل خصوصی با فالگیر مشاوره كند. من هم در قسمت فروشگاه ماندم و به لوازم گوناگونی كه اغلب مربوط به كف بینی، فال و... بود نگاه كردم. وسایل جالبی آن جا پیدا می‌شد. ناگهان چشمم به یك گوی بلورین افتاد كه بسیار زیبا بود. تصمیم گرفتم آن را بخرم. دسته چكم را بیرون آوردم و یك برگه از آن را پر كردم و كندم البته برای خرید با چك باید به فروشنده كارت شناسایی نشان می‌دادم. من هم گواهینامه رانندگی‌ام را از كیف پولم بیرون آوردم و به او نشان دادم و درست مثل همیشه دوباره آن را با دقت سر جایش گذاشتم. ملاقات لورا با فالگیر طولانی شد و من برای این‌كه سرم را گرم كنم چند بار از اول تا آخر فروشگاه را تماشا كردم. ناگهان برای نخستین بار چشمم به یك (تخته وی‌یا)ی مدور افتاد. شكل عجیبی داشت، انگار مرا به سوی خود فرا می‌خواند. روی آن دستی كشیدم هیچ اتفاقی نیفتاد ولی احساس می‌كردم باید از آن دور شوم. یادم افتاد كه باید خداحافظی كنم. تا آن زمان تخته وی‌یا ندیده بودم ولی در جایی خوانده بودم كه وقتی كارمان با آن تمام می‌شود باید بگوییم (خداحافظ) و این خیلی مهم است. دوباره با صدای بلندتری گفتم (خداحافظ.) درست بالای تخته، یك موبایل آویزان بود. متوجه شدم كه وقتی خداحافظی كردم موبایل تكان خورد. اهمیتی به آن ندادم. فكر كردم حتما باد آن را تكان داده است هر چند كه هیچ نسیمی را احساس نكرده بودم. به هر حال به قسمت جلویی فروشگاه رفتم و با فروشنده كمی حرف زدم. چیز دیگری توجهم را جلب كرد و خواستم آن را هم بخرم ولی در كمال تعجب متوجه شدم گواهینامه‌ام در كیف پولم نیست. از خرید منصرف شدم و به دنبال گواهینامه گشتم ولی اثری از آن نبود. بالاخره جلسه ملاقات لورا تمام شد و از آن فروشگاه عجیب خارج شدیم. باید دوباره به محل كارمان باز‌می‌گشتیم چون اتومبیل من در پاركینگ آن جا پارك بود. در طول راه بازگشت، با این‌كه تمام شیشه‌ها كاملا بسته بودند و رادیو هم روشن نبود ولی صدای هیاهومانندی در فضای اتومبیل می‌پیچید به طوری كه برای شنیدن حرف‌های یكدیگر باید تقریبا داد می‌زدیم. لورا كه حسابی تعجب كرده بود، گفت: (چرا این طوری شده است؟) گفتم: (حتما باد است.) ولی او جواب داد: (نه من صدایی شبیه به صدای فلوت یا سوت می‌شنوم.) از حرفش تعجب كردم ولی در همان زمان از سمت راست سرم صدای فلوت به گوشم خورد. برگشتم ببینم كسی آن پشت نشسته است ولی كسی نبود. ترسیدم ولی با تحكم گفتم: (همین الان بس كن.) صدای فلوت و صداهای دیگر یك دفعه قطع شدند. لورا می‌گفت تا به حال چنین چیزی را ندیده است. من هم نمی‌دانستم آن چه بود ولی هر چه بود تن ما را حسابی لرزاند.به محل كارمان رسیدیم و از یكدیگر خداحافظی كردیم. من هم سوار اتومبیل خودم شدم و به سمت خانه حركت كردم. در تمام مدت احساس می‌كردم تنها نیستم و كسی خیره به من نگاه می‌كند. وقتی به خانه رسیدیم داشبورد اتومبیل را باز كردم تا تقویم كارهای روزانه‌ام را بردارم و در كمال تعجب دیدم گواهینامه‌ام آن جا لای تقویم است. چطور سر از داخل داشبورد درآورده بود، هرگز نفهمیدم. ولی همیشه احساس می‌كنم این موضوع و آن صداها به تخته وی‌یای درون فروشگاه مربوط می‌شود. وقتی بار دیگر لورا از من خواست همراه او پیش فالگیر بروم مودبانه پیشنهادش را رد كردم.

میز متحرك
می‌خواهم داستانی واقعی را تعریف كنم. داستانی كه چند سال پیش برای خواهرم اتفاق افتاد. باید بگویم تخته وی‌یا آن‌قدر قدرت دارد كه حتی می‌تواند مبلمان خانه را حركت دهد. خواهرم تعریف می‌كرد كه یك شب او و دو زن دیگر در خانه یكی از آنها جمع بودند و می‌خواستند سرشان را با بازی با یك تخته وی‌یا گرم كنند. آن دو زن، مادر و دختر بودند و زن جوان‌تر خود دو فرزند كوچك داشت كه در اتاق خواب خوابیده بودند و در واقع زن مسن‌تر مادربزرگ آن بچه‌ها بود. آنها می‌گفتند، می‌خندیدند و از بازی با تخته احضار ارواح لذت می‌بردند و در كل همه چیز را به شوخی گرفته بودند. ولی ناگهان خواهرم احساس كرد (چیزی) با آنها ارتباط برقرار كرده است. زن جوان‌تر به شوخی گفت: اگر واقعا یك روح در این خانه است باید یك جوری خودش را به ما نشان دهد آن هم به طور فیزیكی.
ابتدا هیچ اتفاقی نیفتاد. زن‌ها به یكدیگر نگاه كردند و آماده شدند دوباره همه چیز را به مسخره بگیرند كه ناگهان صدای سنگینی به گوششان رسید. انگار كسی چیزی را روی زمین می‌كشید و حركت می‌داد. صدایی آرام و مداوم كه از اتاق كناری می‌آمد ولی در بسته بود و چیزی دیده نمی‌شد. زن‌ها به روی صندلی میخكوب شده بودند و فقط گوش می‌دادند. ناگاه چشم‌های وحشت‌زده‌شان به در اتاق خیره ماند. در خود به خود باز شد و میز سنگین چوب بلوط كه در اتاق مجاور قرار داشت، به خودی خود روی زمین كشیده و آرام آرام وارد اتاق آنها می‌‌شد. كم‌كم سر و صداها بلندتر شدند و حركت میز به پرتاب بدل شد. میز تكان‌های شدیدی می‌خورد و صداهای وحشتناكی به گوش می‌رسید. مادربزرگ جیغ كشید و با وحشت به سوی اتاق خواب بچه‌ها دوید چون مطمئن شده بود كه روح عصیانگر در خانه است و ممكن است به بچه‌ها آسیب برساند ولی با صدای جیغ او حركت میز متوقف شد و همه چیز به حالت طبیعی برگشت. اما این خاطره هیچ وقت از ذهن آن سه زن پاك نشد. آنها شنیده بودند كه ممكن است یك روح خبیث به سراغشان بیاید ولی آن را باور نكرده بودند. با این اتفاق زن صاحبخانه تخته وی‌یا را سر به نیست كرد و آن میز چوب بلوط را نیز دور انداخت.

صداهای غیرعادی
سال 1991 بود و من با یكی از هم‌دانشگاهی‌هایم هم‌خانه شده بودم. باید بگویم دوستم در یك خانه ارواح زندگی می‌كرد و من بدون این‌كه بدانم، با او هم‌خانه شدم. اتاق خواب آن خانه در زیرزمین قرار داشت و یك پنجره كوچك در آن تعبیه شده بود تا نور را به داخل برساند ولی همان پنجره هم با یك پشت دری چوبی كاملا پوشیده شده بود به طوری كه وقتی برق خاموش می‌شد دیگر چشم، چشم را نمی‌دید.یك شب وقتی داشتم آماده می‌شدم كه بخوابم، برق رفت. در بسته بود و ذره‌ای نور به داخل نمی‌تابید. هنوز خوابم نبرده بود و با چشم‌های گشاد شده به اطراف نگاه می‌كردم و البته چیزی نمی‌دیدم. وقتی به دیوار اتاق كه كنار تختم بود نگاه كردم چیز سفید رنگی را دیدم. به پنجره نگاه كردم گفتم شاید انعكاس نور در آینه باشد ولی هیچ نوری از پنجره نمی‌آمد. از دوستم پرسیدم او هم آن چیز سفید را روی دیوار می‌بیند؟ او خواب‌آلوده جواب منفی داد. همان وقت برق آمد ولی چیزی روی دیوار دیده نمی‌شد. از آن شب به بعد همیشه چراغ خواب را روشن می‌گذاشتیم. دو ماه گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد به طوری كه من حادثه آن شب را فراموش كرده بودم تا این‌كه یك روز یكی از دوستانم را دیدم. او كه به تازگی خانه‌تكانی كرده بود می‌خواست (تخته وی‌یا)ی خود را دور بیندازد چون می‌گفت چیز نحسی است و نمی‌خواهد آن را در خانه‌اش نگه دارد. دوستم گفت من تا به حال چند بار صداهای عجیبی را در خانه شنیده‌ام. مثلا وقتی تنها بودم شنیدم كسی مرا صدا می‌كند و یا صدای گریه بچه می‌آید و ما تصمیم گرفتیم تخته وی‌یا را به خانه ببریم و آن را در آنجا امتحان كنیم. آن شب روی كف زیرزمین نشستیم. در اتاق خواب سمت چپ من قرار داشت احساس می‌كردم چیزی در اتاق خواب است كه حس بدی به من می‌دهد. به همین خاطر بلند شدم و در را بستم. بعد نشستیم و انگشت‌هایمان را روی تخته گذاشتیم و تمركز گرفتیم و منتظر شدیم اتفاقی بیفتد. ولی نشانگر وی‌یا حركت نكرد. پس از چند دقیقه صداهایی را از درون اتاق خواب شنیدیم. مطمئن نبودیم چیزی كه می‌شنیدیم واقعیت بود یا خیال. دوباره تمركز گرفتیم و در تمام مدت هر دو به اتاق خیره شده بودیم. صداهای درون اتاق بیشتر و بیشتر می‌شد. صداهایی شبیه به زوزه حیوانات وحشی به گوش می‌رسید. انگار می‌خواستند از اتاق بیرون بیایند ولی نمی‌توانستند. ترسیده بودم. آن صداهای دلهره‌آور گویی تمام خانه را می‌لرزاند. دوستم بلند شد و به سوی در اتاق رفت و با ترس آن را گشود ولی تنها چیزی كه از آن بیرون آمد موجی از هوای سرد بود. بعد از این‌كه در باز شد گویی صلح برقرار شد. دیگر صدایی به گوش نرسید و هیچ اتفاقی نیفتاد. ولی باید بگویم كار در همان شب تمام نشد. از آن به بعد هر وقت كه برق را خاموش می‌كردیم یك دسته از هیكل‌های سفید و غبار مانند را همه جا می‌دیدیم. حتی یك بار وقتی دوستم به اتاق خوابش رفت در روشنایی روز دید كه غبار متراكم و سفیدرنگی بر روی تختش دراز كشیده است. من دیگر طاقت نیاوردم و از دوستم جدا شدم و از آن خانه رفتم و با خود عهد بستم دیگر به سمت تخته وی‌یا و احضار ارواح نروم.




|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: